جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
faible
01
ضعیف
مثالها
Je suis faible en calcul mental.
من ضعیف هستم در محاسبات ذهنی.
Il est faible en orthographe depuis l' école primaire.
او از دبستان در املا ضعیف است.
02
(صدای) ضغیف, (صدای) آرام
مثالها
J' entends un faible bruit dans la pièce voisine.
من یک صدای ضعیف در اتاق کناری میشنوم.
Elle a parlé d' une voix faible à cause de sa fatigue.
او با صدای ضعیف به دلیل خستگیاش صحبت کرد.
03
ضعيف, ناتوان
مثالها
Après sa maladie, elle est encore faible.
بعد از بیماریاش، او هنوز ضعیف است.
Le vieil homme est trop faible pour porter cette valise.
مرد پیر برای حمل این چمدان خیلی ضعیف است.



























