جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
empêcher
01
منع کردن, جلوگیری کردن، سد شدن، اجازه ندادن، مانع شدن
مثالها
La pluie a empêché le match d' avoir lieu.
باران مانع از برگزاری مسابقه شد.
Rien ne peut empêcher ce projet de réussir.
هیچ چیز نمیتواند مانع موفقیت این پروژه شود.
02
جلوی خود را گرفتن, مانع شدن، مقاومت کردن
مثالها
Il ne peut pas s' empêcher de rire dans les situations sérieuses.
او نمیتواند در موقعیتهای جدی از خندیدن خودداری کند.
Elle s' est empêchée de pleurer devant tout le monde.
او خود را از گریه در برابر همه بازداشت.



























