جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La dentition
[gender: feminine]
01
(عمل) دندان درآوردن
مثالها
La dentition de mon bébé a commencé à 6 mois.
دندان درآوردن کودک من در 6 ماهگی شروع شد.
Les jouets de dentition soulagent la douleur des gencives.
اسباببازیهای دندانی درد لثه را تسکین میدهند.
02
دندانها
مثالها
Une dentition saine nécessite un brossage régulier.
دندانبندی سالم نیاز به مسواک زدن منظم دارد.
Les carnivores ont une dentition adaptée à la viande.
گوشتخواران دارای دندانبندی سازگار با گوشت هستند.



























