جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le cuivre
[gender: masculine]
01
مس
مثالها
Les fils électriques sont faits en cuivre.
سیمهای برقی از مس ساخته شدهاند.
Il collectionne des objets anciens en cuivre.
او اشیای قدیمی از مس جمعآوری میکند.
02
سازهای بادی برنجی
مثالها
Il joue d' un instrument du cuivre dans l' orchestre.
او یک ساز برنجی در ارکستر مینوازد.
Les cuivres accompagnent les cordes dans cette symphonie.
سازهای برنجی در این سمفونی سازهای زهی را همراهی میکنند.
cuivre
01
مسی, به رنگ مس
مثالها
Elle portait une robe cuivre étincelante.
او یک لباس مسی درخشان پوشیده بود.
Les lampes ont un abat-jour cuivre.
چراغها یک آباژور مسی دارند.



























