جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le consigne
[gender: masculine]
01
دستور, تکلیف، حکم
مثالها
Le professeur a donné une consigne très claire.
معلم یک دستورالعمل بسیار واضح داد.
Il faut suivre les consignes de sécurité.
باید دستورالعملهای ایمنی را رعایت کرد.
02
محل امانتگذاری, دفتر امانات
مثالها
J' ai laissé ma valise à la consigne de la gare.
چمدانم را در اتاق امانات ایستگاه قطار گذاشتم.
La consigne automatique coûte deux euros.
گاوصندوق خودکار دو یورو هزینه دارد.



























