جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
El chaparrón
[gender: masculine]
01
رگبار, بارش شدید
مثالها
El chaparrón sorprendió a los turistas en la plaza.
باران تند گردشگران را در میدان غافلگیر کرد.
Corrimos a casa para refugiarnos del chaparrón.
ما به خانه دویدیم تا از chaparrón پناه بگیریم.
02
موج (سؤالات، انتقادات و...), سیل
مثالها
El político recibió un chaparrón de críticas.
سیاستمدار بارانی از انتقادات دریافت کرد.
La decisión provocó un chaparrón de protestas.
این تصمیم بارانی از اعتراضات را برانگیخت.



























