جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
plano
01
مسطح, صاف، هموار
مثالها
La mesa está completamente plana.
میز کاملاً صاف است.
La carretera es muy plana en esta zona.
جاده در این منطقه بسیار مسطح است.
El plano
[gender: masculine]
01
نقشه, طرح
مثالها
Necesito un plano de la ciudad para no perderme.
من به یک نقشه شهر نیاز دارم تا گم نشوم.
Consultamos el plano antes de entrar al museo.
ما قبل از ورود به موزه نقشه را بررسی کردیم.
02
نقشه ساخت
مثالها
El arquitecto revisó los planos de la casa antes de la construcción.
معمار طرحهای خانه را قبل از ساخت بررسی کرد.
Necesito el plano de instalaciones eléctricas del edificio.
من به نقشه تأسیسات برق ساختمان نیاز دارم.
03
شات
مثالها
Necesitamos repetir el plano porque un actor se equivocó en su diálogo.
ما باید پلان را دوباره فیلمبرداری کنیم چون یک بازیگر در دیالوگش اشتباه کرد.
El plano detalle de la lágrima rodando por su mejilla fue muy emotivo.
نمای نزدیک و دقیق اشکی که روی گونهاش میغلتید بسیار احساسی بود.
