جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Influx
01
ریزش, جریان به داخل
a flow or pouring in, often describing the movement of people, things, or substances into a specific place or system
مثالها
The sudden influx of refugees overwhelmed the resources of the small border town, prompting urgent calls for international aid.
ورود ناگهانی پناهندگان منابع شهر کوچک مرزی را تحت فشار قرار داد و منجر به درخواستهای فوری برای کمک بینالمللی شد.
Following the announcement of the concert lineup, there was an influx of ticket purchases, leading to a sold-out event within hours.
پس از اعلام لیست کنسرت، هجوم خرید بلیتها رخ داد که منجر به فروش تمام بلیتها در عرض چند ساعت شد.
درخت واژگانی
influx
flux
