جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
infectious
01
عفونی, واگیردار، مسری
(of a disease or condition) capable of transmitting from one person, organism, or object to another through direct or indirect contact
مثالها
Sarah stayed home from work to avoid spreading her infectious cold to her coworkers.
سارا برای جلوگیری از انتشار سرماخوردگی مسری خود به همکارانش در خانه ماند.
Tom 's infectious laughter spread throughout the room, causing everyone to smile.
خنده مسری تام در تمام اتاق پخش شد و باعث شد همه لبخند بزنند.
02
تاثیرگذار
(of qualities or behaviors) likely to influence others rapidly
مثالها
His enthusiasm for the project was infectious, inspiring the entire team to work harder.
اشتیاق او به پروژه مسری بود، که الهامبخش کل تیم برای سختتر کار کردن شد.
The viral video 's humor was infectious, quickly gaining millions of views and shares.
طنز ویدیوی ویروسی مسری بود، به سرعت میلیونها بازدید و اشتراک گذاری به دست آورد.
03
عفونی, واگیردار
of or relating to infection
درخت واژگانی
infectiously
noninfectious
infectious
