جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to fork up
[phrase form: fork]
01
با اکراه چیزی را به کسی دادن
to reluctantly provide something, often under pressure or obligation
مثالها
The parents had to fork up the money for their children's school trip, even though it stretched their budget to the limit.
والدین مجبور شدند پول سفر مدرسه فرزندانشان را بپردازند، هرچند این کار بودجه آنها را تا حد کشید.
The club members had to fork up their possessions to the muggers.
اعضای کلاب مجبور شدند اموال خود را به دزدان تحویل دهند.
