جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
forcefully
مثالها
He forcefully kicked the door open.
او با شدت در را با لگد باز کرد.
The boxer struck his opponent forcefully in the chest.
بوکسور حریفش را با قدرت در سینه زد.
مثالها
She spoke forcefully about the need for equality.
او با قدرت در مورد نیاز به برابری صحبت کرد.
He forcefully rejected the accusations during the interview.
او در مصاحبه اتهامات را محکم رد کرد.
درخت واژگانی
forcefully
forceful
force



























