جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to fling off
[phrase form: fling]
01
به سرعت در آوردن, به سرعت حذف کردن
to forcefully or quickly remove something
مثالها
She flung off her coat and scarf as she entered the warm house.
او با ورود به خانه گرم، کت و شال خود را به شدت درآورد.
He flung his backpack off onto the chair when he got home from school.
او وقتی از مدرسه به خانه آمد کولهپشتیاش را روی صندلی پرتاب کرد.
02
بدون برنامه قبلی گفتن, بدون برنامه قبلی انتقال دادن
to express or communicate something, often without much thought or consideration
مثالها
He would often fling off humorous comments during the meeting to lighten the mood.
او اغلب پرتاب میکرد نظرات طنزآمیز را در جلسه برای سبک کردن جو.
She flung off a quick apology for being late as she rushed into the room.
او با عجله به اتاق وارد شد و به سرعت عذرخواهی پرتاب کرد برای دیر کردنش.
