جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to amuse
01
سرگرم کردن, موجبات تفریح کسی را فراهم کردن
to make one's time enjoyable by doing something that is interesting and does not make one bored
Transitive: to amuse sb
مثالها
She amused herself by reading a funny book on her commute.
او با خواندن یک کتاب خندهدار در مسیر رفت و آمد خود را سرگرم کرد.
Playing board games with friends always amuses him on weekends.
بازی کردن بازیهای رومیزی با دوستان همیشه او را در آخر هفتهها سرگرم میکند.
02
سرگرم کردن, خنداندن
to make someone laugh by being funny
Transitive: to amuse sb
مثالها
The comedian ’s jokes amused the audience, filling the room with laughter.
جوکهای کمدین، تماشاگران را خنداند و اتاق را پر از خنده کرد.
Her witty comments always manage to amuse her friends during conversations.
نظرات طنزآمیز او همیشه در طول گفتگوها موفق به سرگرم کردن دوستانش میشود.
درخت واژگانی
amused
amusement
amusing
amuse
