جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
diffident
01
فاقد اعتمادبهنفس, ناخوداستوار، کمرو، سربهزیر، خجالتی
having low self-confidence
مثالها
Despite being knowledgeable, his diffident nature kept him from contributing in meetings.
با وجود دانشمند بودن، طبیعت کمرو او مانع از مشارکت او در جلسات میشد.
Too diffident to ask for help, she struggled with the task on her own.
خیلی کمرو برای درخواست کمک، او به تنهایی با کار دست و پنجه نرم کرد.
02
خجالتی, محجوب
showing modest reserve
درخت واژگانی
diffidently
diffident
diffid



























