جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to decipher
01
تفسیر کردن
to interpret or understand something that is difficult or unclear
Transitive: to decipher sth
مثالها
Students may need to decipher complex scientific texts to grasp the concepts.
دانشجویان ممکن است نیاز داشته باشند متون علمی پیچیده را تفسیر کنند تا مفاهیم را درک کنند.
Deciphering a map is crucial for navigation in unfamiliar terrain.
رمزگشایی یک نقشه برای ناوبری در زمینهای ناآشنا حیاتی است.
02
رمزگشایی کردن
to translate a coded or secret message into a readable form
Transitive: to decipher a coded message
مثالها
The spy worked hard to decipher the encrypted message.
جاسوس سخت کار کرد تا پیام رمزگذاری شده را رمزگشایی کند.
He spent hours trying to decipher the strange symbols on the ancient manuscript.
او ساعاتی را صرف تلاش برای رمزگشایی نمادهای عجیب روی دستنوشتهی قدیمی کرد.
03
بهسختی خواندن (خط ناخوانا، متون قدیمی یا زبانهای ناشناخته)
read with difficulty
Transitive: to decipher written text
مثالها
She struggled to decipher the doctor ’s handwriting on the prescription.
او برای خواندن دستخط دکتر روی نسخه تقلا کرد.
The old letter was difficult to decipher due to its faded ink.
خواندن نامه قدیمی به دلیل جوهر محو شده دشوار بود.
درخت واژگانی
decipherable
deciphered
decipherment
decipher
cipher
