جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
crystalline
01
بلوری, کریستالی شده
denoting substances with a highly organized molecular structure, akin to crystals
مثالها
The crystalline structure of snowflakes makes each one unique.
ساختار کریستالی دانههای برف هر کدام را منحصر به فرد میکند.
Chemists are fascinated by the crystalline form of many minerals.
شیمیدانها مجذوب شکل کریستالی بسیاری از مواد معدنی هستند.
مثالها
The crystalline waters of the lagoon were so clear that you could see the colorful fish swimming below.
آبهای بلورین تالاب آنقدر شفاف بودند که میتوانستید ماهیهای رنگارنگ را در زیر آن ببینید.
She admired the crystalline glass vase on the shelf, which sparkled beautifully when light hit it.
او از گلدان شیشهای بلورین روی قفسه تحسین کرد، که وقتی نور به آن میتابید زیبا میدرخشید.
03
بلورین, شفاف
distinctly or sharply outlined
درخت واژگانی
microcrystalline
noncrystalline
crystalline
