جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to crystallize
01
متبلور شدن
to turn into one or multiple crystals
Intransitive
مثالها
Over time, the mineral-rich water in the cave started to crystallize, forming beautiful stalactites and stalagmites.
با گذشت زمان، آب غنی از مواد معدنی در غار شروع به تبلور کرد و استالاکتیتها و استالاگمیتهای زیبایی را تشکیل داد.
The cooling lava gradually began to crystallize, creating volcanic rocks with distinct crystal structures.
گدازههای سرد شونده به تدریج شروع به بلور شدن کردند و سنگهای آتشفشانی با ساختارهای بلوری متمایز ایجاد کردند.
1.1
متبلور کردن
to cause something to change into one or more crystals
Transitive: to crystallize a substance
مثالها
The chemist used a precise process to crystallize the sugar from the solution, producing fine sugar crystals.
شیمیدان از یک فرآیند دقیق برای کریستالیزه کردن شکر از محلول استفاده کرد و کریستالهای شکر ریز تولید کرد.
By heating and then slowly cooling the solution, the scientist was able to crystallize the substance.
با گرم کردن و سپس سرد کردن آهسته محلول، دانشمند توانست ماده را کریستالیزه کند.
02
کریستالیزه کردن, روشن کردن
to bring clarity, organization, or structure to an idea, concept, or situation
Transitive: to crystallize an idea or concept
مثالها
The intense brainstorming session helped crystallize our plans for the upcoming marketing campaign.
جلسه طوفان فکری شدید به تبلور برنامههای ما برای کمپین بازاریابی آینده کمک کرد.
After weeks of research, the scientist finally crystallized his hypothesis into a series of testable predictions.
پس از هفتهها تحقیق، دانشمند در نهایت فرضیه خود را به یک سری پیشبینیهای قابل آزمایش تبلور داد.
03
آشکار شدن, روشن شدن
to become clear, definite, or understandable, often after a period of confusion or ambiguity
Intransitive
مثالها
After hours of brainstorming, the team 's ideas began to crystallize, and they developed a clear vision for the project.
پس از ساعتها طوفان فکری، ایدههای تیم شروع به شفاف شدن کرد و آنها دیدگاهی روشن برای پروژه توسعه دادند.
As the discussion progressed, her thoughts on the matter started to crystallize, leading to a more focused and coherent argument.
همچنان که بحث پیش میرفت، افکار او در مورد موضوع شروع به شفاف شدن کرد، که منجر به استدلالی متمرکزتر و منسجمتر شد.
درخت واژگانی
crystallized
crystallizing
crystallize
crystal
