جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Courtesy
01
ادب
a display of good manners and polite behavior toward other people
مثالها
He greeted everyone with courtesy, holding the door open for others.
او با ادب به همه سلام کرد، در را برای دیگران باز نگه داشت.
The waiter served the guests with great courtesy and professionalism.
پیشخدمت با ادب و حرفهایگری زیادی از مهمانها پذیرایی کرد.
02
ادب, نزاکت
a courteous manner
03
ادب, احترام
a courteous or respectful or considerate remark
courtesy
01
مؤدب, رایگان
given or offered free of charge as a gesture of goodwill or favor
مثالها
The repair shop provided courtesy car rentals to customers whose vehicles were undergoing repairs.
تعمیرگاه اجاره ماشین رایگان به مشتریانی که خودروهایشان در حال تعمیر بود ارائه داد.
The hotel offered courtesy Wi-Fi access to all its guests.
هتل دسترسی وایفای رایگان را به همه مهمانان خود ارائه میداد.
درخت واژگانی
discourtesy
courtesy
