جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
concurrently
01
همزمان, در همان زمان
at the same time
مثالها
The team members worked on different aspects of the project concurrently to meet the deadline.
اعضای تیم بر روی جنبههای مختلف پروژه به طور همزمان کار کردند تا مهلت را رعایت کنند.
The tasks were completed concurrently to ensure efficiency.
وظایف به صورت همزمان تکمیل شدند تا کارایی تضمین شود.
درخت واژگانی
concurrently
concurrent
concur
