جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Comeback kid
01
بچه بازگشت, ققنوس دوباره زنده شده
someone who makes a successful return or recovery after facing setbacks or difficulties
مثالها
After failing the exam, she was the comeback kid by passing with top marks next time.
پس از مردود شدن در امتحان، او بچه بازگشت شد با قبولی با بالاترین نمره دفعه بعد.
He 's the comeback kid of the office, always bouncing back from mistakes.
او comeback kid دفتر است، همیشه پس از اشتباهات برمیگردد.



























