جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to grapple with
[phrase form: grapple]
01
روبرو شدن, مواجه شدن
to attempt to deal with a challenging or difficult situation or problem
Transitive: to grapple with a difficult situation
مثالها
She had to grapple with the loss of a loved one for a long time.
او مجبور بود برای مدت طولانی با از دست دادن عزیزی دست و پنجه نرم کند.
The company is currently grappling with financial difficulties.
شرکت در حال حاضر با مشکلات مالی درگیر است.
02
درگیر شدن با, جنگیدن با
to physically wrestle or struggle with someone or something
Transitive: to grapple with sb/sth
مثالها
The two wrestlers grappled with each other in the ring.
دو کشتیگیر در رینگ با یکدیگر درگیر شدند.
He had to grapple with a heavy object to move it into position.
او مجبور شد با یک شیء سنگین درگیر شود تا آن را در موقعیت قرار دهد.
