جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to winch
01
بالا کشیدن با وینچ, کشیدن با وینچ
to lift a heavy object using a specific mechanical device
Transitive: to winch sb/sth somewhere
مثالها
They had to winch the fallen tree out of the road to clear the way for traffic.
آنها مجبور بودند درخت افتاده را با ونچ از جاده خارج کنند تا راه برای ترافیک باز شود.
The team had to winch the equipment to the top of the building since the elevator was not functioning.
تیم مجبور شد تجهیزات را با ونچ به بالای ساختمان ببرد زیرا آسانسور کار نمیکرد.
Winch
01
وینچ, جرثقیل
a mechanical device used for hauling or lifting, consisting of a rotating drum around which a rope, cable, or chain is wound
مثالها
The sailors used a winch to hoist the anchor.
ملوانان از یک وینچ برای بلند کردن لنگر استفاده کردند.
The rescue team operated the winch to lift the stranded hikers.
تیم نجات ونچ را برای بلند کردن کوهنوردان گرفتار به کار گرفت.
