جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to win back
[phrase form: win]
01
دوباره بهدست آوردن
to regain something that was previously lost
مثالها
It took a sincere apology to win back their support.
برای بازپس گرفتن حمایت آنها یک عذرخواهی صادقانه لازم بود.
The company is making efforts to win back market share.
شرکت در تلاش است تا سهم بازار را بازپس گیرد.
02
بازگرداندن, دوباره به دست آوردن
to make an effort to rebuild a relationship that was troubled or lost
مثالها
We had a heart-to-heart conversation, where I expressed my desire to win him back.
ما یک گفتگوی صمیمی داشتیم، جایی که تمایلم را برای بازپس گرفتن او ابراز کردم.
I laid my emotions bare, hoping it would help me win John back.
من احساساتم را عریان کردم، به امید اینکه به من کمک کند تا جان را بازپس بگیرم.



























