جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
bloodshot
01
قرمز (چشم), خونگرفته
(of the eyes) red and irritated, often caused by tiredness, irritation, or strain
مثالها
After the long night, her bloodshot eyes were a visible sign of her fatigue.
پس از شب طولانی، چشمان خونآلود او نشانهای آشکار از خستگیاش بود.
The bloodshot condition of his eyes was evident after spending hours studying.
حالت خون آلود چشمهایش پس از ساعات مطالعه آشکار بود.
درخت واژگانی
bloodshot
blood
shot
