جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
washy
مثالها
The washy colors of the fabric gave it a soft, vintage feel, perfect for the casual design.
رنگهای محو پارچه به آن احساسی نرم و قدیمی داد که برای طراحی معمولی عالی بود.
She preferred a washy palette for her artwork, as it created a serene and tranquil atmosphere.
او یک پالت محو را برای آثار هنری خود ترجیح میداد، زیرا این کار فضایی آرام و صلحآمیز ایجاد میکرد.
02
خیلی رقیق شده, نازک و بی مزه
overly diluted; thin and insipid
درخت واژگانی
washy
wash



























