جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Wantonness
01
بیعاری, بیقیدوبندی
the quality of acting carelessly and without restraint, often without concern for consequences
مثالها
The festival was a time for everyone to let loose, displaying pure wantonness.
جشنواره زمانی بود برای همه که رها شوند، هرزگی محض را به نمایش بگذارند.
The book depicted an era marked by joy and wantonness.
کتاب دورهای را به تصویر کشید که با شادی و بیپروایی مشخص شده بود.
02
هرزگی, بیبندوباری
the quality of being openly and inappropriately lewd
مثالها
Critics argue that the painting captures the wantonness of the era it depicts.
منتقدان استدلال میکنند که نقاشی هرزگی دوران مورد تصویرش را به تصویر میکشد.
The lyrics of the song were full of hints and suggestions, revealing an undertone of wantonness.
متن آهنگ پر از اشارهها و پیشنهادها بود، که زیرلایهای از هرزگی را آشکار میکرد.
