جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Bingle
01
ضربهای که در آن زننده توپ با امنیت در پایه اول متوقف میشود, ضربه تک
a base hit on which the batter stops safely at first base
02
تصادف جزئی, حادثه کوچک
a minor car accident
مثالها
Yesterday, there was a small bingle on the corner of Elm Street and Maple Avenue.
دیروز، یک تصادف کوچک در گوشه خیابان الم و میدان میپل رخ داد.
The bingle caused a slight delay in traffic during rush hour.
تصادف جزئی باعث تأخیر جزئی در ترافیک در ساعت شلوغی شد.



























