جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
terrifying
01
وحشتناک, ترسناک
causing a person to become filled with fear
مثالها
Being chased by a pack of wolves was a terrifying ordeal; I could feel my heart pounding in my chest with fear.
تعقیب شدن توسط یک دسته گرگ یک تجربه وحشتناک بود؛ میتوانستم ضربان قلبم را در سینه از ترس احساس کنم.
The terrifying sight of the monster under the bed kept the child awake all night.
منظره وحشتانگیز هیولا زیر تخت کودک را تمام شب بیدار نگه داشت.
درخت واژگانی
terrifyingly
terrifying
terrify
