جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Berserk
01
برزکر, برزکرر
one of the warriors from Norse legend who fought in a trance-like fury, displaying uncontrollable rage and brutal strength in battle
مثالها
The berserk charged into the enemy line, swinging his axe wildly.
برزرک به خط دشمن یورش برد و تبرش را به طور وحشیانه ای تاب داد.
Legends say a berserk felt no pain and feared no death.
افسانهها میگویند که یک برزرک هیچ دردی احساس نمیکرد و از مرگ نمیترسید.
berserk
01
ازخودبیخود, دیوانه، مهارنشدنی
acting violently or irrationally due to extreme anger or excitement
مثالها
When he saw the damage to his car, he went berserk and started shouting.
وقتی که خسارت ماشینش را دید، خشمگین شد و شروع به فریاد زدن کرد.
The crowd went berserk when the band finally took the stage.
جمعیت وقتی که گروه بالاخره روی صحنه آمد دیوانه شد.
