جستجو
spasmodically
01
به‌طور نامنظم
in a manner characterized by short, irregular bursts or intervals
Example
The old car 's engine sputtered spasmodically, making the journey a series of abrupt stops and starts.
انگیزه موتور ماشین قدیمی به طور اسپاسمودیک کار کرد و سفر را به مجموعه‌ای از توقف‌ها و شروع‌های ناگهانی تبدیل کرد.
The rain fell spasmodically throughout the day, alternating between heavy downpours and brief drizzles.
باران به طور اسپاسمودیک در طول روز بارید، با بارش‌های شدید و بارش‌های خفیف به طور متناوب.
02
به صورت اسپاسمیک, به صورت ناگهانی و غیر ارادی
with spasms
