جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
scummy
مثالها
That was a scummy thing to do to someone who trusted you.
این یک کار پست بود که با کسی که به تو اعتماد داشت انجام دادی.
He built his reputation on scummy business practices and lies.
او اعتبار خود را بر اساس روشهای تجاری پست و دروغها بنا کرد.
02
پوشیده از کف, پوشیده از لجن
covered with scum
درخت واژگانی
scummy
scum



























