جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Room
مثالها
I have a big room with a window.
من یک اتاق بزرگ با پنجره دارم.
My favorite room in the house is the kitchen because I love cooking.
اتاق مورد علاقه من در خانه آشپزخانه است چون عاشق آشپزی هستم.
مثالها
There ’s not enough room in the garage for both cars and the bicycle.
در گاراژ به اندازه کافی جا برای هر دو ماشین و دوچرخه وجود ندارد.
We need to make some room in the fridge for the groceries.
ما باید در یخچال کمی جا برای خریدهایمان باز کنیم.
مثالها
There ’s room for improvement in your presentation skills.
فضایی برای بهبود در مهارتهای ارائه شما وجود دارد.
The project has room to expand into new markets next year.
این پروژه فضا برای گسترش به بازارهای جدید در سال آینده دارد.
04
حضار, تماشاگران
the individuals who are physically present in a room
مثالها
The speaker addressed the room, captivating everyone with his stories.
گوینده به اتاق خطاب کرد و همه را با داستانهایش مجذوب خود کرد.
The room erupted in applause after the stunning performance.
اتاق پس از اجرای خیرهکننده با تشویق منفجر شد.
to room
01
اتاق مشترک داشتن, با هم زندگی کردن
to live or stay in the same room or housing with another person
Intransitive
مثالها
During college, I roomed with my best friend for all four years.
در طول دانشگاه، من به مدت چهار سال با بهترین دوستم اتاق مشترک داشتم.
She is rooming with her sister while they renovate their apartment.
او در حالی که آپارتمانشان را بازسازی میکنند با خواهرش اتاق را تقسیم میکند.
02
جا دادن, اسکان دادن
to assign or place individuals to live or stay in the same room with another
مثالها
The camp counselors roomed us together for the entire week.
مشاوران کمپ ما را برای تمام هفته در یک اتاق جای دادند.
They roomed the exchange students with local families to foster cultural exchange.
آنها دانشآموزان تبادلی را با خانوادههای محلی اسکان دادند تا تبادل فرهنگی را تقویت کنند.
درخت واژگانی
roomy
room



























