جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to barter
01
معامله کالابهکالا کردن
to exchange goods or services without using money
Ditransitive: to barter sth for sth
مثالها
In the early days, people would barter livestock for essential goods.
در روزهای اولیه، مردم دامها را با کالاهای ضروری مبادله میکردند.
The farmers decided to barter their surplus vegetables for tools from the blacksmith.
کشاورزان تصمیم گرفتند سبزیجات مازاد خود را با ابزار آهنگری معاوضه کنند.
Barter
01
مبادله کالا, معاوضه
the exchange of goods or services without using money
مثالها
Farmers used barter to trade grain for livestock.
کشاورزان از تهاتر برای مبادله غلات با دام استفاده میکردند.
The two neighbors agreed on a barter of vegetables for eggs.
دو همسایه بر مبادله کالا به کالا سبزیجات در ازای تخممرغ توافق کردند.
