جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to accumulate
01
انباشتن, اندوختن، جمع کردن
to collect an increasing amount of something over time
Transitive: to accumulate sth
مثالها
Over the years, he has accumulated a vast collection of rare stamps from all over the world.
در طول سالها، او مجموعهای وسیع از تمبرهای نادر از سراسر جهان جمعآوری کرده است.
Over the semester, students accumulate knowledge and skills in their classes.
در طول ترم، دانشآموزان دانش و مهارتها را در کلاسهای خود جمعآوری میکنند.
02
جمع شدن, انباشته شدن
to grow in amount, size, or number over time
Intransitive
مثالها
Dust began to accumulate on the shelves over the months.
گرد و غبار در طول ماهها شروع به انباشته شدن روی قفسهها کرد.
The company ’s profits have been accumulating steadily this year.
سود شرکت امسال به طور پیوسته انباشته شده است.
درخت واژگانی
accumulated
accumulation
accumulative
accumulate
accumul
