جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to reorganize
01
دوباره سازمان دادن, دوباره متشکل کردن
to adjust the structure or layout of something in a new way
Transitive: to reorganize a layout or structure
مثالها
The manager decided to reorganize the office layout to improve workflow and efficiency.
مدیر تصمیم گرفت چیدمان دفتر را دوباره سازماندهی کند تا گردش کار و کارایی بهبود یابد.
She is currently reorganizing the files on her computer to improve accessibility.
او در حال سازماندهی مجدد فایلها در کامپیوترش برای بهبود دسترسی است.
02
بازسامانی کردن
to go through a process of being restructured
Intransitive
مثالها
The company had to reorganize after the merger to improve efficiency.
شرکت مجبور شد پس از ادغام سازماندهی مجدد کند تا کارایی را بهبود بخشد.
The government decided to reorganize, shifting departments to better serve the public.
دولت تصمیم گرفت سازماندهی مجدد کند، با جابجایی دپارتمانها برای خدمت بهتر به عموم.
درخت واژگانی
reorganize
organize
organ
