جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
penetrative
مثالها
Her penetrative observations of the artwork revealed its hidden meanings.
مشاهدات نافذ او از اثر هنری معانی پنهان آن را آشکار کرد.
The detective 's penetrative questioning uncovered new clues.
پرسشهای نافذ کارآگاه سرنخهای جدیدی را آشکار کرد.
02
نفوذی, سوراخ کننده
tending to penetrate; having the power of entering or piercing
درخت واژگانی
penetratively
penetrative
penetrate
penetr
