جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to peel off
01
کندن, جدا کردن
take off, as with some difficulty
02
کندن, پوست کندن
peel off the outer layer of something
03
پوسته پوسته شدن, به صورت فلس کنده شدن
peel off in scales
04
ورق ورق شدن, به صورت فلس جدا شدن
come off in flakes or thin small pieces
05
جدا شدن, ترک تشکیلات
leave a formation
06
فرار کردن, در رفتن
to run away quickly, often to escape violence or the police
مثالها
When I saw that tall guy coming after me, I peeled off.
وقتی آن مرد قدبلند را دیدم که به سمت من میآید، فرار کردم.
He always peels off when fights break out.
او همیشه فرار میکند وقتی دعواها شروع میشوند.



























