جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Pacifier
مثالها
The baby was immediately calmed when given a pacifier.
نوزاد بلافاصله آرام شد وقتی که یک پستانک به او داده شد.
She always kept an extra pacifier in her bag for her newborn.
او همیشه یک پستانک اضافی در کیفش برای نوزاد تازه متولد شدهاش نگه میداشت.
02
آرام بخش, تسکین دهنده
anything that serves to pacify
03
صلحکننده, میانجی
someone who tries to bring peace
درخت واژگانی
pacifier
pacify
pacific



























