جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
operational
مثالها
The new software system is now fully operational.
سیستم نرمافزاری جدید اکنون کاملاً عملیاتی است.
After repairs, the factory became operational again.
پس از تعمیرات، کارخانه دوباره عملیاتی شد.
02
عملیاتی, کاربردی
related to the way in which a business, organization, machine, etc. functions
مثالها
The factory will be fully operational by the end of the month, increasing the company's production capacity.
کارخانه تا پایان ماه به طور کامل عملیاتی خواهد شد و ظرفیت تولید شرکت را افزایش میدهد.
They hired a consultant to improve their operational efficiency and reduce waste.
آنها یک مشاور استخدام کردند تا کارایی عملیاتی خود را بهبود بخشند و ضایعات را کاهش دهند.
03
عملیاتی, کاربردی
intended for military activities
مثالها
The base was declared fully operational for the upcoming mission.
پایگاه برای مأموریت آینده عملیاتی اعلام شد.
The unit maintained operational readiness at all times.
واحد در تمام زمانها آمادگی عملیاتی را حفظ کرد.
درخت واژگانی
nonoperational
operationally
operational
operation
operate
oper
