جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
to nitpick
01
انتقاد شدید از کسی یا چیزی
to find fault or criticize small, insignificant details
مثالها
She tends to nitpick about grammar errors in written documents.
او تمایل دارد که در مورد اشتباهات دستوری در اسناد مکتوب به جزئیات کوچک گیر دهد.
Instead of enjoying the movie, he chose to nitpick about unrealistic plot points.
به جای لذت بردن از فیلم، او انتخاب کرد که به ریزبینی در مورد نقاط غیرواقعی داستان بپردازد.



























