جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
at once
مثالها
He addressed the issue at once to prevent further complications.
او بلافاصله به مسئله پرداخت تا از عوارض بیشتر جلوگیری کند.
The manager approved the request at once, recognizing its urgency.
مدیر درخواست را بلافاصله تأیید کرد، فوریت آن را تشخیص داد.
02
بلافاصله, همزمان
occurring or happening simultaneously
مثالها
She answered the phone and started writing notes at once.
او به تلفن پاسخ داد و بلافاصله شروع به نوشتن یادداشت کرد.
The rain poured and the wind howled at once, making the storm feel more intense.
باران بارید و باد همزمان زوزه کشید، که باعث شد طوفان شدیدتر احساس شود.



























