جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Mentor
01
مربی, مرشد
a reliable and experienced person who helps those with less experience
مثالها
The aspiring artist found a mentor who provided valuable feedback and encouragement to help him develop his artistic skills.
هنرمند مشتاق یک مربی پیدا کرد که بازخوردهای ارزشمند و تشویق ارائه داد تا به او در توسعه مهارتهای هنریش کمک کند.
Mentors play an important role in welcoming new employees and helping them adapt to workplace culture.
منتورها نقش مهمی در استقبال از کارمندان جدید و کمک به آنها برای انطباق با فرهنگ محیط کار دارند.
to mentor
01
مربیگری کردن
to act as the supervisor or teacher of someone less experienced
Transitive: to mentor someone less experienced
مثالها
The seasoned entrepreneur agreed to mentor the young startup founder, offering insights and advice.
کارآفرین با تجربه موافقت کرد که به بنیانگذار جوان استارتاپ راهنمایی کند، بینش و توصیه ارائه دهد.
As part of the internship program, senior employees volunteered to mentor new hires in the company culture and procedures.
به عنوان بخشی از برنامه کارآموزی، کارمندان ارشد داوطلب شدند تا به عنوان منتور برای تازهواردان در فرهنگ و رویههای شرکت عمل کنند.
درخت واژگانی
mentorship
mentor
