جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Maturity
01
بلوغ, بزرگسالی
the period of being physically grown or developed
مثالها
During maturity, individuals often reflect on their past experiences and strive for personal growth.
در طول بلوغ، افراد اغلب به تجربیات گذشته خود فکر میکنند و برای رشد شخصی تلاش میکنند.
Emily 's confidence soared during maturity as she discovered her strengths and embraced her identity.
اعتماد به نفس امیلی در دوران بلوغ افزایش یافت در حالی که نقاط قوت خود را کشف کرد و هویت خود را پذیرفت.
02
پختگی
the state and quality of being mentally and behaviorally rational and sensible
مثالها
Tom admired his grandfather for his wisdom and maturity, gained through a lifetime of experiences.
تام به پدربزرگش برای خرد و پختگیاش که از طریق یک عمر تجربه به دست آورده بود، احترام میگذاشت.
Emily 's parents encouraged her to demonstrate maturity by taking responsibility for her actions and decisions.
والدین امیلی او را تشویق کردند که با پذیرفتن مسئولیت اعمال و تصمیماتش بلوغ را نشان دهد.
03
تاریخ سررسید, موعد سررسید
the date on which an obligation must be repaid
درخت واژگانی
immaturity
prematurity
maturity
mature
