جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
stumm
01
بیصدا, حالت میوت (موبایل)
مثالها
Ich habe den Fernseher stumm geschaltet.
من تلویزیون را در حالت بیصدا قرار دادم.
Der Film lief stumm, weil die Lautsprecher kaputt waren.
فیلم بیصدا پخش شد چون بلندگوها خراب بودند.
02
لال
مثالها
Das Kind ist von Geburt an stumm.
کودک از بدو تولد لال است.
Er blieb stumm vor Schock.
او از شوک لال ماند.



























