جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Der Schinken
[gender: masculine]
01
گوشت ران (گاو یا خوک), ژامبون گوشت
مثالها
Ich esse gern Schinken auf meinem Brot.
من دوست دارم ژامبون را روی نانم بخورم.
Der Schinken schmeckt salzig und lecker.
ژامبون طعم شور و خوشمزهای دارد.
02
کتاب قطور
مثالها
Dieses Schinken ist sehr schwer zu lesen.
این کتاب ضخیم خواندنش بسیار سخت است.
Er hat einen alten Schinken in der Bibliothek gefunden.
او یک کتاب قطور قدیمی در کتابخانه پیدا کرد.



























