جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Das Opfer
[gender: neuter]
01
قربانی
مثالها
Das Opfer wurde ins Krankenhaus gebracht.
قربانی به بیمارستان منتقل شد.
Die Polizei befragte das Opfer.
پلیس قربانی را مورد بازجویی قرار داد.
02
فداکاری, ایثار
مثالها
Er brachte ein großes Opfer für seine Familie.
او فداکاری بزرگی برای خانوادهاش کرد.
Liebe erfordert manchmal Opfer.
عشق گاهی اوقات فداکاری میطلبد.



























