جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
Le symptôme
[gender: masculine]
01
نشانه (بیماری)
مثالها
La fièvre est un symptôme courant de la grippe.
تب یک علائم رایج آنفولانزا است.
Les maux de tête peuvent être un symptôme de stress.
سردردها میتوانند نشانهای از استرس باشند.



























