جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
savoir
01
دانستن, بلد بودن، اطلاع داشتن
مثالها
Je sais qu' il a raison.
میدانم که او درست میگوید.
Elle sait parler trois langues.
او میداند سه زبان صحبت کند.
02
خود را (جوری) در نظر گرفتن
مثالها
Elle se sait intelligente.
او میداند که باهوش است.
Je me sais capable de réussir.
من میدانم که قادر به موفقیت هستم.
Le savoir
[gender: masculine]
01
معلومات, دانش، سواد
مثالها
Le savoir est une richesse qu' on ne peut pas voler.
دانش ثروتی است که نمیتوان آن را دزدید.
Elle consacre sa vie à transmettre le savoir.
او زندگی خود را به انتقال دانش اختصاص میدهد.



























