جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La règle
[gender: feminine]
01
قانون, قاعده، دستور
مثالها
Il faut suivre la règle dans le jeu.
باید قاعده را در بازی رعایت کرد.
La règle est claire et simple.
قاعده واضح و ساده است.
02
خطکش
مثالها
J' utilise une règle pour dessiner.
من از یک خطکش برای کشیدن استفاده میکنم.
La règle mesure trente centimètres.
خطکش سی سانتیمتر اندازه میگیرد.
03
عادت ماهانه, پریود
مثالها
Elle a eu la règle hier.
او دیروز عادت ماهانه داشت.
La règle peut causer des douleurs.
عادت ماهانه میتواند باعث درد شود.



























