جستجو
زبان دیکشنری را انتخاب کنید
La prescription
[gender: feminine]
01
دستور, حکم
مثالها
La prescription du juge doit être respectée.
دستور قاضی باید رعایت شود.
La prescription impose de nouvelles règles de sécurité.
دستورالعمل قوانین جدید ایمنی را تحمیل میکند.
02
نسخه (پزشک), تجویز پزشک
مثالها
Le pharmacien a vérifié la prescription avant de délivrer les médicaments.
داروساز نسخه را قبل از تحویل داروها بررسی کرد.
Le médecin a écrit une prescription pour des antibiotiques.
پزشک یک نسخه برای آنتیبیوتیکها نوشت.
03
احراز حق (حقوقی)
مثالها
La prescription empêche de réclamer la dette après dix ans.
مرور زمان از مطالبه بدهی پس از ده سال جلوگیری میکند.
Il a perdu son droit à cause de la prescription légale.
او به دلیل مرور زمان قانونی حق خود را از دست داد.



























